نتایج جستجو برای عبارت :

ای ماه مهر ماه بداخلاق!

پرسشگرانه ازم میپرسه  چرا امروز اینقدر بداخلاق شدی؟!
حتی پسته هم متوجه  شده، مثل  همیشه نبودم.
من بداخلاق نشدم عزیزم ،این جوابُ بهش گفتم و  به فکر فرو میرم واقعا من اینروزا چرا اوکی نیستم؟!
دلتنگی
انتظار
آزمون
درس 
حتی سینما دیشب ،شام دسته جمعی دیشب  ،برد پرسپولیس... حالم خوب نکرد!!
 
+۱۳آذر حوالی ظهر  اوج پاییز بود ....
+یادداشت شماره ۴۷
DVDRip,x265 HEVC,بداخلاق,بلوری,داستان انیمیشن گربه بداخلاق,دانلود Grumpy Cat's Worst Christmas Ever 2014 720p,دانلود انیمیشن Grumpy Cat's Worst Christmas Ever 2014,دانلود انیمیشن با دوبله فارسی,دانلود انیمیشن گربه بداخلاق 2014,دانلود رایگان,دانلود زیرنویس فارسی,دانلود فیلم با حجم کم,دانلود مستقیم Grumpy Cat's Worst Christmas Ever 2014 1080p,دوبله فارسی,زبان اصلی,
ادامه مطلب
دیشب داشتم رختخواب ها را پهن میکردم که یهو بدون مقدمه گفت "غصه ام میگیرد وقتی که بری،با تنهایی چه کنم؟"
لبخند زدم و گفتم "خب من دوباره میام اینجا،تو بیا خونمون.قرار نیست که دیگه نبینمتون"
غلتی زد و گفت" راستش رو بگم؟وقتی با چمدون اومدی اینجا توی دلم عزا گرفتم که چطور باهم کنار بیاییم؟ولی تو اصلا بداخلاق نیستی."
توی دلم هری ریخت پایین و سعی کردم لبخندی سنجاق کنم به لب هایم"خب میدونی شاید من شوخ طبع نباشم اما بداخلاق هم نیستم."
گفت"اره بداخلاق نیس
زندگی آرام باوجود همسر بداخلاق تندخویی و عصبانیت شوهر موجب آشفتگی روابط می شود. با تدبیر و شکیبایی و بدست آوردن بینش بیشتر نسبت به عواقب عصبانیت می توان در روحیات همسر تاثیر گذار بود.خشم و عصبانت در روابط زن و شوهر، آزار دهنده و آسیب رساننده است و آزردگی هر دو طرف را به همراه دارد. گاهی بعضی از خانم ها از برخورد شوهر عصبانی، ناراحت و
ادامه مطلب
{سبک زندگی مهدوی - شماره 28}
 
عاقبت بد اخلاقی
 
خوش رفتاری و خوش خلقی از توصیه های مهم اهل بیت به شیعیان است، به طوری که پاداش آن را از بسیاری از عبادات مستحبی بالاتر می دانند. از طرفی، بد اخلاقی، نتایج دنیوی و اخروی بدی را در پیش دارد.
حضرت علی(ع) در این باره می فرمایند: «خانواده فرد بداخلاق از او خسته و بیزار می شوند» هم چنین «رزق و روزی او نیز تنگ می شود» (تحف العقول ص۲۱۴؛ غرر الحکم ص۵۹۲)
این نیز در مورد نتایج اخروی آن: «به رسول مهربانی ها گفته ش
شاید خنده تون بگیره
ولی هر وقت من به جدی اینجا توی این وبلاگ یا هرجای دیگه توجهی نشون میدم
جدی خودش رو میزنه به اون راه
ولی قشنگ معلوم میشه که خرکیفه :)
یعنی یه جورایی با دست پس میزنه با پا پیش میکشه 
قربون اون وجود بداخلاق مغرور مزخرفت برم من :)
کلاسهای آنلاین کمترین مزیتش این بود که من یک ماه حنجره و اعصابم به بهترین شکل حفظ شد. امروز فردا آخرین جلسه هاست. گاهی به مدیرم نگاه میکردم می دیدم خطوط چهره ش انقدر عمیق شده از بیخوابی و خستگی زیباترش کرده بود و بداخلاق تر البته.
بغ کرده بودم ک چرا از خواب بیدارم کرده عاخه؟بعد کظم غیظ نمودمک زشته بداخلاق باشی ـ
و اینگونه بود ک سعی نمودم بداخلاق نباشم و
 از خویش راضی گشتم:))
#بداخلاق_نباشا
الله اکبر از این همه برکت
ماشاالله،
یعنی همینطور خیره که داره به لطف خدا میریزه
#داره_میریزه
گف من روت خیلی حساب میکنما!
گفتم چرا؟
گفت چهره ی ادما باهات حرف میزنه...
حالا بیا ثابت کن نه باو،چهره ی من پرچونه اس توجه نکن
بعدترش حاج خانوم سپردنم دست خدا
 گفتن مراقب خوبیام باشم
حالا درسته ح
امروز فقط استراحت کردم و کاملا به خودم حق میدادم انقدر شرایط سختی رو تحمل میکنم که وقتی میام خونه فقط دوست دارم بخوابم می آیم به شهر خود و شهریار خود میشم .
سر کلاس یازده نفر هستیم یه پسره هست که قبلا رشتش یه چیز دیگه بوده و این آدم به حدی بد اخلاقه که ترجیح میدی بمیری نبینیش همیشه با اخم میشینه سر کلاس سر یه کلاس روبه روش بودم سرم که بالا میومد اعصابم بهم میریخت باورتون نمیشه از اول تا اخر کلاس فقط جزوه نوشتم پریروز سر کلاس تنها بودم یک دفعه با
چرا چرا چرا
خسته شدم ازین سوال تکراری
اخه چیشد یهو
چرا اینجوری شد
چرا اینجوری میشه
+ رفیق من سنگ صبور شبهام
ب دیدنم بیا ک خیلی تنهام
+چرا امشب انقدر بداخلاق شدم یهو
حالم ک خوب بود
اون چیه ک ازارم میده یهو حالم اینجوری میشه
انگار ی کوه غم یهو ریخت رو دلم
ی خاور بی حوصلگی
چرا چرا چرا
خسته شدم ازین سوال تکراری
اخه چیشد یهو
چرا اینجوری شد
چرا اینجوری میشه
+ رفیق من سنگ صبور شبهام
ب دیدنم بیا ک خیلی تنهام
+چرا امشب انقدر بداخلاق شدم یهو
حالم ک خوب بود
اون چیه ک ازارم میده یهو حالم اینجوری میشه
انگار ی کوه غم یهو ریخت رو دلم
ی خاور بی حوصلگی
۱. رفتم پارک .. آقای منبع غذای پیشولا اومد .. یه عالمه گربه و کلاغ دهن باز اومدن .. پیشول پشمالو بود پیشول بداخلاق بود یه پیشول نر ـم بود ولی انق سفید و با ناز و ملوس بود که نگو:دی + با آراد دوس شدم .. همیجو با مامان و داداشش سر گربه ها صبت کردیم برا اولین بار بود این بچه رو میدیدم .. بم گف مگه نگفتم از خونه خوراکی بیاری برام؟ :دی من؟شیب؟تو؟:دی
۲. لازانیای پر پنیــــــــر خوشمزه تپل همه چی تموم:دی
۳. سریال hyde jekyll me ـو تموم کردم .. جزو سریالای خیلی خوبی بو
آیت الله فاطمی نیا:
 گاهی تحمل همسر بداخلاق ، خودش نوعی سلوک است.
یکی از اولیاء خدا که بسیار مرد بزرگی بود و گفته اند امام زمان علیه السلام در تشییع جنازه ی او حاضر بودند ، همسر بسیار بداخلاقی داشت که سی و پنج سال او را شکنجه میداد ولی او تحمل میکرد !
بله ،تحمل کنید ، اصلا خیلی از اینها با تحمل و گذشت حل میشود .
☘️ گاهی هم اگر تحمل شود ، مثل نماز شب برای انسان سلوک الی الله است...
من آدم آرومی هستم. یعنی کمتر کسی دادوفریاد کردن من رو دیده. (ته‌ِ عصبانیتم، اغلب بعد از خستگی‌های طولانی، با فحش‌های بی‌هدف به افرادِ نامعلوم بروز پیدا میکنه؛ این رو بچه‌های ویدیوچک توی ضبط برنامه‌های نوروز97 دیدن و تصدیق میکنن! :D ) تا حالا نشده توی خیابون سرِ تصادفات کوچیک یا مسائل رانندگی، بخوام با کسی دهن به دهن بذارم و داد و فریاد راه بندازم. کسی ندیده توی محیط کار، در بدترین شرایط ممکن هم، صدام رو بلند کنم یا در رو بکوبم و عصبی‌بازی د
دخترک این روزها حسابی کوآلا شده. 
چسبیده به من و بسی بداخلاق!
فکرمیکنم بخاطر دندون های بالاییش باشه که یکیش در حال بزرگ شدنه..
دیشب با گریه از خواب بیدار شد و شاید یک ساعت تلاش کردیم تا آروم بگیره و بخوابه..
کلا یه هفته ست خواب روز و شب اش حسابی به هم ریخته..
خیلی از این موضوع ناراحتم.. گریه هاش دلم رو کباااب میکنه از بس که سوزناکه :(
نمیدونم مشکلش چیه دقیقا..
بین این همه فکر و دلمشغولی و کارهای خونه و بیرون، بخش "مامان" وجودم از همه پررنگ تر و حساس ت
وقتی دلم تنگ می‌شه، دیگه همه‌چی لوس میشه. قربونت برما و دورت بگردما، اون استیکره که بغل میکنه، اون که انگشتش تو دهنشه، اون گیف روباه‌ها. من دلم تنگ شده و سخت و غیرقابل نفوذ شدم، و‌همه باید همینجور باشن. همه باید صبحا مث من جدی وارد دانشگاه شن و با هم‌تیمیاشون حرف بزنن، سر کلاسا سوال بپرسن و تو آسانسورا تا کمر خم شن بگن سلام دکتر. همه باید تو راه برگشتشون به مرطوب‌کننده‌ی تموم شده و اینکه پول جدیدشو ندارن فکر کنن و با راننده تاکسیای بداخلا
زیباترین،جذاب ترین،خوش هیکل ترین،خوش اخلاق ترین،خنده رو ترین،مهربون ترین رزیدنت زنان دنیا فهمید درس میخونم و امروز تماما از کشیک آفم کرد...!
تصور این میزان از شعور،رحم و مروّت رو از یک رزیدنت زنان نداشتم.شگفت زده ام کرد لعنتی جذاب...
+قبلترها نوشته بودم یک رزیدنت ارتوپدی خیلی بداخلاق داشتیم که به یکی از رزیدنت های زنان پیشنهاد ازدواج داده و طرف قبول نکرده.ایشون همون طرف هستن...الهه ی زیبایی که باید گذاشتش توی تُنگ شیشه ای و فقط بهش نگاه کرد...
 
 
چند روز پیش این پیام رو توی تلگرام از یکی از شماها گرفتم، خیلی برام عجیب بود همیشه فکر می‌کردم توی وبلاگم مشخصه خیلی هم بداخلاق نیستم :دی واقعا چقدر برداشت‌ها می‌تونه با خودِ واقعی آدم‌ها متفاوت باشه. همین بهانه‌ای شد که این پست رو بذارم که شما بیاین کامنت بذارین و برداشتتون رو در مورد من بگید. امکان نظر به صورت ناشناس رو هم فعال کردم. :)
 
روزای اول خیلی برام سخت بود اما الان همش فکر میکنم این یه فرصت عالیه ک بتید خوب خرجش کنم.. در واقع پس اندازه!
نه دغدغه دانشگاهو دارم نه استخر نه بنزین نه صف گاز ... تو خونم نشیتم درسای پیش نیاز فقط ی کتاب مونده درسای فعلیمم ک میخونم
فقط لعنت ب دانشگاه ک داره شهریه رو کامل میگیره
هرچند زندگی کردن با یه بابای بداخلاق و بی حوصله که همش غر میزنه و هی به هر بهانه ای میخواد بره بیرون اونم بدون دستکش و ماسک... و شاهد دعواها و بحثای پدر مادر بودن خیلی سخته!!
آره اونیکه اعتماد میکنه 
تخریبش میکنن 
تنهاش میذارن به راحتی
بداخلاقه.
آره بفهمید چقد دارم دونه دونه زخم هاتونو تنهایی
یکم ترمیم میکنم .
بفهمید منم آدمم، ربات نیستم.
زمین ِ فوتبال‌بود منو هی ذخیره میکردن فقط وااسه روزایی که
خوش بودن.
نوجوون که بودم...کسایی بودن که دوسم داشتن...یادمه...وقتی سفر میرفتیم...عمه...شوهرعمه...بچه هاشون...دوسم داشتن...:)شوهرعمه هم بعضی وقتا بداخلاق میشد...ینی...دوسم نداشت؟...نمیدونم...یه نفر تو دنیا...بهم ثابت کرد دوسم داره...هرچند کم...براش مهمم...اون قلب دومشو بهم داد...طلسم محافظت برام ساخت...حتی تولدمو فراموش نکرد و خواست بیاد پیشم...اون...اون خیلی مهربونه باهام...ولی من خستش کردم...بازم...دلخورم ازش...قرار نبود خسته شه و ترکم کنه...قرار نبود بگه خستم ازت...قرار ن
سلام .خسته نباشین.من امروز مصاحبه بودم.بخش تخصصی خیلی خوب بود.خیلی ادمای مهربونی بودن.یکیشون ازم پرسید چرا اسم محلتون گلستان چون به خاطر حافظ که اسم کتابش گلستانه گذاشتن اینو ممکنه؟گفتم ممکنه ولی اسم کتاب حافظ گلستان نیس.اون مال سعدیه.بعد خودشون خندیدن گفتن افرین حواست جمعه.درکل خیلی خوب بود ولی بخش عمومی زیادجالب نبود.مسئولش خیلی خیلی بداخلاق بود.همش اخم میکرد حتی اگه جوابشو درست میدادی.بیشتر هم به راهپیمایی گیر داد وادرسشو میپرسید.ودرم
عکاسی کودک حرفه ای 
داشتن عکس های خوب و زیبا از فرزندان آرزوی دیرینه ی هر پدر و مادر است اما این نکته را نیز باید در نظر گرفت که عکاسی کودک کار هر کسی نیست و هر آدمی نمی تواند عکاسی حرفه ای کودک انجام دهد .
لازم است قبل از شروع عکاسی کودک چندین نکته را بدانید 
مهم است وقتی که شما در بهترین آتلیه کودک شرق تهران برای فرزند خود وقت گرفته اید بتوانید عکس های خوبی نیز در آن تایم عکاسی تان بگیرید .
سعی کنید روز و تاریخ عکاسی تان را در آتلیه کودک با دقت
    یک سنت حسنه ای در درمانگاه ما جاری است. به این ترتیب که وقتی پزشک جدیدی جایگزین پزشک قبلی می شود، تمام بیماران بدقلق و بداخلاق را دستچین میکنند و هل میدهند توی جمعیت پزشک جدید. همین طوری بود که من الان صاحب تیم ملی بد قلق ها هستم. حالا چند وقتی هست که کاغذی برداشته ام و نام بیماران بدقلق و همیشه ناراضی را یکی یکی به آن اضافه میکنم برای روزی که یکی ار پزشک های اینجا منتقل شود جای دیگر و یک پزشک جدید جایگیزین شود. تقریبا می شود گفت دارم برای وق
هر که بداخلاق شود
خانواده اش از او منزجر میشوند*
و مرگش شادی آفرین است.**

--- امام صادق علیه السلام ---
شرح غررالحکم. جلد5. *ص328 و **ص272


+
پنج ماهی بود سر این موضوع با خودم درگیر بودم که از یه جایی به بعد دیگه هر چقدر هم طرف برات عزیز و مهم باشه جواب "خدا منو مرگ بده"ش رو "خدا نکنه" نمیدی و میگی "الهی آمین". تا امروز ظهر که پیامک این حدیث اومد و تلنگرش اینقدر بود که بعد از دو سال و یازده ماه دوباره یادداشت +پدرانه هایی برای من رو از سر بگیرم.
 
از نظر یک زن:
“بی عیب ترین” مرد دنیا پدرشه،
“زن ذلیل ترین” مرد دنیا برادرشه،
“خوش تیپ ترین” مرد دنیا پسرشه،
“مظلوم ترین” مرد دنیا پدر شوهرشه،
“قدر نشناس ترین” مرد دنیا دامادشه،
“خوشبخت ترین” مرد دنیا شوهر خواهرشه،
و “بدترین”، ”بی ریخت ترین”، ”بی عاطفه ترین“، ”بداخلاق ترین” مرد دنیا شوهرشه
ادامه مطلب
گشنه بودن یک دردسره،افطار خوردن و پر شدن شکم هزار دردسر :))
هرچی دیشب از شدت غصه و اندوه نتونستم غذا بخورم امروز تلافیشو درآوردم.
ب مامان میگم من مناسب زنان نیستم.خیلی اجیته و بداخلاق و طلبکارن.من نمیتونم با مریض و همراه مریض بد حرف بزنم.بیچاره مریضمون EP بود داشت گریه میکردم رفتم طبق اردر چک پالس توسط اینترن هر دوساعت!!! پالسش رو چک کنم که دیدم چشماش پره اشکه.دستشو گرفتم نزدیک بود خودمم بزنم زیر گریه با ثدای بغض آلود بهش گفتم ما حواسمون بهت هس خ
برای دومین بار در عمرم دارم دندون درد رو تجربه میکنمبار اول فقط چندساعت تحمل کردم و فوری رفتم دکتر
اما الان از دیشب همراهمه
نتونستم بخوابم.و تا 11 ظهر تو تخت بودم. 11 هم با تماس مادرم بیدار شدم 
تماسی که خودم متوجه نشدم ولی بچه ها میگن خیلی عجیب و حتی بداخلاق صحبت کردی
من اصلا یادم نمیاد گوشیم زنگ خورده باشه! زنگ زدم به مامانم توضیح دادم که جریان چی بوده و عذرخواهی کردم 
میگه تنهایی دیوونت کرده :)) اگه الان شهر خودمون بودی خوب شده بودی و این توهما
کارل توی انیمیشن UP یادتون میاد؟
این ادم رو یادتونه؟


صابخونه من دقیقا این شکلیه!
هم چهره ش، اخمش، عینکش، ابروهاش،
هم در میزان عنق و بداخلاق بودن
هم غرغرو بودن
هم در نحوه حرص خوردن و گاها سر به سر گذاشتن ملت
هم در میزان بی توجهی به کل دولت
هم در میزان مهربانی و دلسوزی
هم در میزان سن بالا
هم نحوه کشیدن عصاش دنبال خودش 
هم در میزان لجوج بودن و بی حوصلگی
فکر کنم ته مخم دوست داشتم یه روزی با کارل توی این فیلم زندگی کنم که برام اتفاق افتاده.
ما امسال بدترین تابستون رو از سر گذروندیم...بدترینش رو
باور نمیکنید؟
ما اواخر خرداد یکسری علائم تو مادرم دیدیم و تابستونمون رو با این نگرانی شروع کردیم
نگرانی ای که تبدیل شد به تشخیص سرطان متاستاتیک، تبدیل شد به نگهداشتن این تشخیص تو دلمون برای خوب بودن حال خودش، شد لو رفتن داستان و قهرش با ما. شد جراحی با ریسک بالا، یازده ساعت دم در اتاق عمل تنها موندن، شد شب ها بیمارستان موندن و مدیریت عوارض بعد از جراحی. شد مراقبت از بد اخلاق ترین، بی اغرا
بسم‌الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
برای شناخت شیعه به این مطلب  ازحضرت‌الله العظمی علامه طهرانی دقت کنید که
قریب به این مضمون 
شخصی به علامه طهرانی عرض کرد در بیمارستانی در آمریکا خانم های پرستار بسیار با محبت وادب و احترام و دلسوزانه با بیماران برخورد می‌کنند و به امور بیماران رسیدگی میکنند...
ولی در بیمارستان اینجا پرستارها خیلی بداخلاق هستندو...
درحالی که پرستار آمریکایی مسیحی و اینها شیعه هستند
حضرت آیت‌الله
تو یه روز سه تا مریض ببینی تو بخش سه تاش ی دندون ی جور ی شکل
بیماری ک برا جراحیت تعیین میکنن هم همین دندونه
ارائه بخشت هم موضوعش میشه همین
اصن علاقه مند شدم بهش :دی
کاش فردام چن تا بیاد
+ وقتی بیمارم هم سنم بود و عقلشو میکشیدم و چشماشو محکم بسته بود هی میگفتم خدایا شکرت ک سمت راستم میسینگ دارم سمت چپمم تو اکلوژنه. حس کردم چقدر خوشبختم ک جاش نیستم
+ چ روتیشن بندی قشنگی! جراحی ترمیمی اطفال
چقدر این سه تا رو دوس دارم!
تازه بعدش پروتز با تنها استاد پرو
تو یه روز سه تا مریض ببینی تو بخش سه تاش ی دندون ی جور ی شکل
بیماری ک برا جراحیت تعیین میکنن هم همین دندونه
ارائه بخشت هم موضوعش میشه همین
اصن علاقه مند شدم بهش :دی
کاش فردام چن تا بیاد
+ وقتی بیمارم هم سنم بود و عقلشو میکشیدم و چشماشو محکم بسته بود هی میگفتم خدایا شکرت ک سمت راستم میسینگ دارم سمت چپمم تو اکلوژنه. حس کردم چقدر خوشبختم ک جاش نیستم
+ چ روتیشن بندی قشنگی! جراحی ترمیمی اطفال
چقدر این سه تا رو دوس دارم!
تازه بعدش پروتز با تنها استاد پرو
احساس تنهایی شدیدی میکنم.
نمیخوام شروع کننده‌ی هیچ مکالمه‌ای باشم و مثل یک احمق تمام عیار منتظرم ی نفر بهم پیام بده..
سخت و غمگینم
شب‌ها دلم میخواد گریه کنم.. و این کار حس خوبی بهم میده
برای از اینجا رفتن لحظه شماری میکنم..
دلم میخواد برم خونه.. ولی نگرانی‌های خونه دلسردم میکنه..
از همه خسته‌م.
آدم‌ها هرروز بیشتر از روز قبل ناامیدم میکنن و تازه باعث میشن من هم مثل خودشون بشم
بدبین‌تر ، سخت‌تر ، با تنهایی بیشتر!
به خودم میگم وقتی هیچکس مراعات
اولین روزی که قلم دست گرفتم و شروع به نوشتن کردم رو دقیق یادم هست. اون موقع فکر کنم چهارده یا پانزده سال داشتم. یک دفتر نارنجی رنگ سیمی برداشتم و شروع به نوشتن رمان کردم. البته یک رمانی برای هم سن و سال های خودم با ژانر تخیلی و معمایی! 
کاملا یادمه که از همه مخفی کرده بودم حتی از خواهرم! که نزدیک ترین و صمیمی ترین دوستم بود. نوشتم و نوشتم، تا اینکه رمانم به اخر رسید و من اون دفتر نارنجی رنگ رو پر کرده بودم و از این جهت خیلی خوشحال  بودم. شاید باورت
حالم اصلا خوب نیست؛ البته میدونم زودی خوب میشم ولی...
حالم ازون جمعه‌ای که قرار بود بشه یه روز خوب و پرانرژی بد شد وقتی اول صبحی با دیدن استوریای دوستام فهمیدم سردار سلیمانی شهید شده و همش امید داشتم شایعه باشه و نبود 
و من هنوز نمیتونم بنویسم شهید سلیمانی!
هیچوقت فکرشو نمیکردم اگه یه سردار سپاه ترور بشه این همه آدم متحد بشن؛ این همه آدم عزادار بشن و...
ناراحتم نه فقط برای اینا ولی انگار ذهنم خسته س که نمیتونم بنویسم
بعد از محرم و صفر لباسای مش
پیامبر(صلی الله علیه وآله):هرگاه خدابرامتی غضب کندوعذاب برآنهانفرستد, آنهارابه چندبلا مبتلامیکند ارزانی را ازآنهاگرفته وعمرهایشان راکوتاه وبازرگانانشان رابی سود, درختهایشان را بی ثمر, نهرهارا بی آب, بارانها را بی موقع وانسانی بداخلاق را برآنها حاکم میکند.     خصال شیخ صدوق ج۲ص۴۱۵
امام صادق(علیه السلام):خداوندهیچ بلایی را برای بندگانش همانندگرفتاری ثروتمندشدن قرار نداده است.
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام):ای مردم! برشماباد به صبروشک
آواز سال نو
اسکروچ مردی خسیس و بداخلاق که در آستانه کریسمس با تنگ نظری خود قلب منشی همیشه وفادارش را می شکند و در شب کریسمس طبق معمول تنهاست تا اینکه ارواح کریسمس به سراغ او می آیند و او را با خود در سفری طولانی همراه می کنند تا چشم او را به اعمال زشتش باز کنند.
این توصیفیه که در سایتی که فیلم رو ازش دیدم نوشته بود.
اولین چیزیکه منو جذب خودش کرد سال تولید فیلم و کیفیت ساخت اون بود. این انیمیشن خیلی به واقعیت نزدیک بود انگار ادم هاش واقعی بودن حال
درسی که روزگار به آدم میدهد معمولا توأم بادرد است ولی بسیار ارزشمند و قیمتی است .میخواهم درسی که روزگار بمن آموخت راباشما به مشارکت بگذارم .
ازوقتی که خودم راشناختم همیشه آدم باشرم وحیائی بودم و ذاتا مهربان.اصلا دوست نداشتم باسخنی کسی رابرنجانم حتی اگر نگفتن آن حرف به ضررخودم تمام میشد.
نه گفتن برایم غیر ممکن بود وقتیکه میتوانستم بله بگویم .یکی از دوستان چندی پیش بمن گفت:رفتارتو طوری است که انگار به طرف مقابل میگویی ازمن سوء استفاده بکن ،حق
                              
همیشه فکرمیکردم اگه با همه مهربون باشم زندگی رویه خوششو بهم نشون میده...محبتم نسبت به دیگران حروم نمیشه و مطمئنا یه روزی جواب خوب بودنمو میبینم... تومدرسه به دوستام کمک میکردم... حتی اگه مشکلی داشتم به رویه خودم نمی آوردم و با رویه خوش جواب بقیه رو میدادم... یه دوست دارم اسمش نازگله..همیشه از این اخلاقم بدش میومد.. میگفت نمیگم بداخلاق باش... فقط میگم بعضی از آدما جنبه اخلاق خوبتو ندارن...میگفت مهربون بودن خوبه.. ولی زیادی
اینجا مینویسم چون فقط اینترنت داخلی باز میشه،چون تلگرام و بلاگفا نیستن و من این روزا پر اتفاق ترین روزهای زندگیمه...
عروس شدن یکی از شیرین ترین تجربه های عمرم بود،تجربه ای که نه رویای بچگیم بود نه بهش فکر کرده بودم...تا همین چند شب پیش عروس شدن فقط شروع زندگی با کسی بود که دوستش داشتم،اما از وقتی اون لباس سفید رو پوشیدم،آرایش صورتم تکمیل شد و خرامان خرامان از پله های آرایشگاه پایین اومدم از سفیدی لباسم،از تغییر صورتم از حس و حالم لذت بردم تا آ
اصن یه وضعیه ها‌‌‌...نمیدونم کی زندگیم میخواد رو ریتم ثابت و منظم حرکت کنه...از زندگی بی برنامه و نامرتب و درهم برهم متنفرم،خلاصه که این روزا خیلی روزای شلخته ایه فقط واسه شخص من،کاش همه چی خیلی زود و سریع دُرست بشه از این بیحالی و کسلی بیام بیرون،مدتیه به شدت بداخلاق و پرخاشگر شدم کلا ناخواسته به همه میپرم بعد سریع پشیمون میشم،حوصله بیرون رفتن ندارم،ینی یه روز میرسه بیام بنویسم حالم خوب شده؟همه چی مرتبه؟یه حسی بهم میگه باید خودم دست به کا
معلم‌بودن چیز ترسناکی‌ست. منظورم این نیست که من حالا یک معلم واقعی تمام‌وقت هستم یا هر چه. منظورم آن جایگاهِ والایی‌ست که وقتی پشت میز می‌نشینی برایت قائل می‌شوند. من تا دیروز دانش‌آموز آن مدرسه بودم. کاش معلم ادبیاتی، چیزی می‌شدم. معلمی که یک‌علم را منتقل می‌کند و می‌تواند بداخلاق و کسل‌کننده و مفرت‌انگیز و احمق باشد. تسهیلگرِ زنگ‌پژوهش بودن، واقعاً من را می‌ترساند. درست است که دلم غنج می‌رود وقتی جایی، می‌گویم 《 بچه‌هام》 و وق
آقای اوه سلام
تو شاید پیرمرد بداخلاق و گوشه‌گیر و عجیبی به نظر برسی اما شک ندارم تو همان کسی هستی که باید از این روزها برایش بنویسم؛ آدم‌های غر غرو و مخالف تغییر و درون‌گرا خیلی خوب همدیگر را درک می‌کنند.
اوه عزیزچه بر سر دنیای ما دارد می‌آید؟ چرا آدم‌ها این‌طور شده‌اند؟ همه‌ی قوانین نادیده گرفته‌ می‌شوند، همه دنبال راحت‌ترین راه هستیم. سنت‌ها نادیده گرفته می‌شوند. من این دنیا و آدم‌ها را نمی‌فهمم... همه‌چیز از این تکنولوژی لعنتی
شده تا حالا بخواید دعا کنید بعد بفهمید چیزی که از خدا میخواید لقمه گُنده تر از دهنتونه و پشیمون بشید؟ولی من پرروتر از این حرفام،دیروز عاجزانه یه چیزی رو از خدا خواستم بعد به ذهنم خطور کرد،چه غلطا..چه لقمه گُنده تر از دهنشم میخواد،دلم شکست ولی باز ادامه دادم...میدونم با دعای گربه سیاه بارون نمیاد،میدونم بنده ی ایده آلی واسش نیستم،اصن کلا ایده آل نیستم واسه هیچکس،میدونم یه روز به خودم گفتم غلط میکنی اگه از این به بعد آرزویی کنی و آرزویی داشته
234-  و من کلام له (علیه السلام)> رَوَی ذِعْلَبٌ الْیَمَامِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ قُتَیْبَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مَالِکِ بْنِ دِحْیَةَ قَالَ کُنَّا عِنْدَ أَمِیرِ الْمُؤْمنِیِنَ (علیه السلام) وَ قَدْ ذُکِرَ عِنْدَهُ اخْتِلَافُ النَّاسِ فَقَالَ <إِنَّمَا فَرَّقَ بَیْنَهُمْ مَبَادِئُ طِینِهِمْ وَ ذَلِکَ أَنَّهُمْ کَانُوا فِلْقَةً مِنْ سَبَخِ أَرْضٍ وَ عَذْبِهَا وَ حَزْنِ تُرْبَةٍ وَ سَهْلِهَا فَهُمْ عَلَی حَسَب
با اینکه نژاد سگ پارامرانین یه نژاد خیلی بانمک و چلوندنی هست ولی نیاز داره از تولگی به صورت جدی آموزش ببینه وگرنه بعد از مدتی به یه سگ بداخلاق تبدیل میشه.
حتی اگر شما پامرانینتون رو از شخص دیگه ای خریداری کردین یا به هر دلیلی از سن تربیت پذیری سگ گذشته، بازهم میتونین با تلاش و صبر و پافشاری روی تربیت صحیح، اخلاق سگتون رو اصلاح کنین.
بیشترین مشکل تربیتی در مورد توله پامرها، آموزش جای دستشویی به اونهاست.
آموزش جای دستشویی به سگ پامرانین
بخاطر
233-  و من کلام له (علیه السلام)> بعد أن أقدم أحدهم عل الکلام فحصر، و هو فی فضل أهل البیت، و وصف فساد الزمان <أَلَا وَ إِنَّ اللِّسَانَ بَضْعَةٌ مِنَ الْإِنْسَانِ فَلَا یُسْعِدُهُ الْقَوْلُ إِذَا امْتَنَعَ وَ لَا یُمْهِلُهُ النُّطْقُ إِذَا اتَّسَعَ وَ إِنَّا لَأُمَرَاءُ الْکَلَامِ وَ فِینَا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَ عَلَیْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ.>فساد الزمان<وَ اعْلَمُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ أَنَّکُمْ فِی زَمَانٍ الْقَائِلُ فِ
پس از تحمل درد و رنج فراوان و کنسل کردن کلاس آموزشی شیفت شبم، بالاخره دیدم این ضعف و درد انگار به این راحتیا نمیخواد بره و احتمالا امشبم نذاره بخوابم! در نتیجه به پزشک مراجعه کردیم.. میگه بدنت درد میکنه؟ داشتم توضیح میدادم که کجاها درد داره پرید وسط حرفم گفت میگم درد داری یا نه همینو بگو :|
گفتم خب دارم میگم دیگه!! 
چرا بعضی ازین دکترا مخصوصا خانوما اینقد بداخلاق و بی اعصابن؟؟؟
خسته ای؟ باش کارت همینه خب با مردم که دعوا نداری -_-
بعضیا فکر میکنن
نام فیلم: شاید فردایی نباشد – Kal Ho Naa Ho ژانر: کمدی، درام، عاشقانه کارگردان: Nikkhil Advani ستارگان: Preity Zinta, Shah Rukh Khan, Saif Ali Khan محصول کشور: هند سال انتشار: 2003 امتیاز: 8.0 از 10 مدت زمان: 3:07:33 خلاصه داستان: ننا (پریتی زینتا) که پدرش را سال‌ها پیش از دست داده به همراه مادر و مادر بزرگش در نیویورک زندگی می‌کند و به دلیل مشکلات موجود در خانه به دختری بداخلاق و بدبین تبدیل شده‌ است. با آمدن همسایه جدیدشان آمان (شاهرخ خان) که مردی شاد و سرزنده است زندگی این خانواده
داشتم با پشمک حرف میزدم،بهم گفت تو که خیلی مهربونی تو که خیلی قشنگی گوگولی ای،هنوز داشت میگفت بهش گفتم پشمک میخوای گولم بزنی چی میخوای بگی،گفت تو دست منو همیشه رو میکنی گفتم هاهاها گفت ببین داری این مدت خودتو خر میکنی گفتم پشمک درست حرف بزن باتوام قهر میکنما گفت خب قهر کنی تنهاتر میشی که گفتم فاک پشمک توام دیگه یاد گرفتی گفت خب من که خودتم خب خودت که میدونی تنهای گفتم پشمک بس کن گفت ببین این همه کینه مینه ای نباش تقی به توقی میخوره قهرجون میک
اخر تابستونه و جشنای فارغ التحصیلی به راهه. تو ی پیج کلیپای فارغ التحصیلی دانشگاهای مختلفو گذاشته بودن. سر کنجکاوی ی چنتاشونو نگا کردم. بعضیاش جالب بعضیاشم خنوک! ولی خب چیزی ک تو ذهنم اومد این بود ک 6 سال بعد من و همکلاسیامم همینجوری ایم؟ همینجوری صمیمی و خوشحال کنار هم وایمیستیم و عکس میگیریم؟ الان ک اونقد صمیمی نیستیم یا لااقل من این حسو دارم..چون چقدر تلاش کردم برا جمع بودنمون و خوش اخلاق بودن با بقیه ولی تهش یا راهشونو ازم جدا کردن و تو خو
عبادت یک شستشوی روحانی ست. ماه رمضان و حج یک شستشوی روحانی ست؛ چطور می شود که وقتی ماه مبارک رمضان تمام می شود ما این را در مردم احساس نمی کنیم؟ اگر کاسب بوده الان هم گران فروش هست؛ اگر بداخلاق بوده بعد از ماه رمضان هم بداخلاق هست؛ اگر اهل احتکار بوده است خدای نکرده بعد از ماه رمضان هم احتکار می کند. این عیب از چیست؟ عیب از حمام هست؟ حمام آبش زلال نیست؟ یا عیب از مردم هست؟ تا جلوی در حمام می روند اما داخل حمام نمی روند؟ عیب از عبادت نیست البته  ک
میم سرپرستاره اورژانسمونه...یه خانمه 40 ساله خوش رو خوش برخورد و به روز....برخلاف همه سرپرستارا که بداخلاق و مجردن این همیشه خوش اخلاق بود انقدر که یه روز داشتیم حساب میکردیم گفتم همه سرپرستارامون مجرد جز میم که بعد گفتن نه بابا میم هم مجرده...یه روز پا پیش شدم گفتم چرا شوهر نکردی تو هم مثل من بابات نذاشت؟...خندید و گفت یه روز برات تعریف میکنم...یه روز بالاخره گیرش انداختم و گفتم بگو
بالاخره یا روز برام تعریف کرد...گفت تازه درسشو تموم کرده بود و اوم
سلام من دختر 20 ساله هستم... 
در روابط اجتماعیم خیلی خیلی مشکل دارم و وقتی تو یه جمع هستم راحت نیستم یا اگه یکی رو یهویی ملاقات کنم به شدت استرس می گیرم و خجالت می کشم و عین بچه های کوچیک رفتار می کنم. و حتی ممکنه تا یکی دو روز بعدش این اضطراب رو داشته باشم... که نتونم به کارای خودم تمرکز کنم... 
همیشه از تنهایی لذت می برم و اصلا خوشم نمیاد دوستی داشته باشم ولی مشکل نه گفتن هم دارم و اگه یکی ازم چیزی بخواد اصلا نه نمی گم و حتی تو چهرم هم خودمو خوشحال ن
اصن یه وضعیه ها...نمیدونم کی زندگیم میخواد رو ریتم ثابت و منظم حرکت کنه...از زندگی بی برنامه و نامرتب و درهم برهم بدم میاد،خلاصه که این روزا خیلی روزای شلخته ایه فقط واسه شخص من،کاش همه چی خیلی زود و سریع درست بشه از این بیحالی و کسلی بیام بیرون،مدتیه به شدت بداخلاق شدم کلا ناخواسته به همه میپرم بعد سریع پشیمون میشم.حوصله بیرون رفتن ندارم،ینی یه روز میرسه بیام بنویسم حالم خوب شده؟همه چی مرتبه؟یه حسی بهم میگه باید خودم دست به کار بشم،ولی عجیب
اصن یه وضعیه ها...نمیدونم کی زندگیم میخواد رو ریتم ثابت و منظم حرکت کنه...از زندگی بی برنامه و نامرتب و درهم برهم بدم میاد،خلاصه که این روزا خیلی روزای شلخته ایه فقط واسه شخص من،کاش همه چی خیلی زود و سریع درست بشه از این بیحالی و کسلی بیام بیرون،مدتیه به شدت بداخلاق و پرخاشگر شدم کلا ناخواسته به همه میپرم بعد سریع پشیمون میشم.حوصله بیرون رفتن ندارم،ینی یه روز میرسه بیام بنویسم حالم خوب شده؟همه چی مرتبه؟یه حسی بهم میگه باید خودم دست به کار بشم
بسم رب الشهدا .
#قسمت_ششم
.
رفتم داخل
کلی میز برای ثبت نام بود و هر کس یه کاری می کرد
رفتم جلوی یکیشون
مسئول ثبت نام یه خانم چادری بود 
چادرش تا چشماش تو صورتش بود و یکم بداخلاق بود 
منو دید گفت اشتباه اومدی دانشکده رو
_مگه ثبت نام علوم قران دو اینجا نباید انجام بدم
چشماش گرد شد
_مطمئنی
_بله
با یه تعجب خاصی مدارکم رو گرفت و نگاه کرد
و یه نگاه به ظاهرم انداخت
شروع کرد به وارد کردن مشخصات و کلی فرم داد تا پر کنم
همه زیر چشمی نگام می کردند 
دستم را برد
شاید بهتر بود بعد از خشایار الوند اصلا پایتختی ساخته نشه. اون جوری تصوری که از پایتخت توی ذهنامون بود، همون سریالِ محبوب و آموزنده ای بود که وقتی مینشستیم پاش، لحظه ای خنده از لبامون نمی افتاد. 
البته بحث من، نویسندگیِ ضدفرهنگِ فیلم نیست... بگذریم از همه ی بدآموزی ها و بداخلاقی هایی که پایتخت 6 بهمون نشون داد که واقعا بخاطر رفتار بی ادبانه ی بچه ها با بزرگتراشون توی فیلم، تیکه های مثبت هجده، آرایشهای نامناسب و خیلی چیزای دیگه، خیلی با پایتخت
دانلود دوبله فارسی انیمیشن باب اسفنجی شلوار بلند با کیفیت 1080p
باب اسفنجی شلوار بلند با لینک مستقیم و کیفیت عالی HD
SpongeBob SquarePants: LongPants


نام کارتون: باب اسفنجی: شلوار بند | ژانر: کمدی، ماجراجویی، خانوادگی | محصول کشور آمریکا
زبان: دوبله فارسی | مدت: 58 دقیقه | کیفیت: WEB-DL | زیرنویس فارسی: ندارد
فرمت: MKV | حجم: 891 مگابایت + 446 مگابایت | محصول نیکلودین
خلاصه داستان: در این قسمت از سریال کارتونی باب اسفنجی
شلوار مکعبی، باب با تعویض شلوارش به نظر خوشگل تر میش
حرف آخر این هفته اینکه:
بچه ها بهش گفتم!
پیام داده بود فحش میداد
(اینجا رو خونده قاط زده که چرا بهش گفتم دیشب لاس میزد)
منم بهش درباره دوستم توی انتاریو گفتم که دانشجوی دکتراس (ولی شیلین نازم رو نگفتم :))) شیلین مال منه اصا :)))) میخوام یه پسر دیگه براش پیدا کنم)
الان اگه بلیط گرفت اومد اینجا منو زد
تقصیر شما مخاطبای الاغمه که منو تشویق کردین.
بچه ها از شما چه پنهون سه ماهه که دلم یه عروسی میخواد
این خواهر دیوسم عروسیش نه ماه دیگه هست.
من یه عروسی میخ
 
اخلاق فقط  تو خوب حرف زدن و بیان کردن خلاصه نمیشه !
بلکه اخلاق تو غیبت نکردن دیگران ، تهمت نزدن به دیگران ، بدگویی نکردن ، 
حسادت نکردن به دیگران و پشت دیگران حرف نزدن 
فضولی نکردن و سرک نکشیدن تو کارای دیگران ؛ یک کلاغ چهل کلاغ نکردن عملی  هم معنی میده !!
شاید بقول بعضی ها من خوب نتونم حرف بزنم و گاهاً خشنم و بداخلاق
 شاید بقول اونا من ادب و اخلاق ندارم !
ولی از خودم  مطمئنم حتی اگر از کسی بدم بیاد و ازش متنفر باشم نمیام پشت سرش بد بگم و ازش انت
همه ما در طول روز با افراد زیادی سرو کار داریم
بعضی از آدما هستن که بهشون حس خوب داری، ینی وقتی باهاشون صحبت میکنی انگار داری با یکی مثه خودت صحبت میکنی،،
مغرور باشه، بداخلاق باشه، هر کاری کنه جذابه و دلنشین.
ولی بعضیا اینجوری نیستن، هر کاری میکنن برات جذابیت ندارن،، حتی دلبریهاشون بدتر آدمو  دلزده میکنه و آزار میده.
حالا اینجور افراد دو دسته هستن:
دسته اول افرادی هستن که از همون اولش بهشون حس خوب نداری و کاملا از رفتار و گفتارشون مشخص میشه.
امروز جلسه پنج نفره بود پشتیبانم رو کرد بهم گفت خانوم فلانی چیشد پیشرفت کردی گفتم درس خوندم گفت قبلا نمیخوندی گفتم یه مدته کنارگذاشته بودم گفت چیشد به این نتیجه رسیدی که باید بخونی دروغ گفتم یچیزی سرهم کردم و تحویلش دادم ولی واقعیتش اینه من وقتی اون هواپیما تو اسمون منفجر شد انگار یکی زد تو گوشم که ببین مرگ همین نزدیکیه اگه به قدرت خداهم نمیری خطای انسانی تورو میکشه پس اگه میخوای کاری واسه زندگیت بکنی بهتره همین الان دست به کار شی 
دومیشم ب
1.به او بفهمانید نگران او هستید:
برای این که نوجوان اجازه مداخله در مشکلات شخصی اش را به شما بدهد، به او بفهمانید نگرانش هستید و قصد کمک دارید. طوری رفتار نکنید که انگار شما همه بایدها و نبایدهای زندگی نوجوان را می دانید.مثلا، به او بگوئید:" چند وقتی است تو خودت هستی، نمی دانم چه موضوعی پیش آمده اما می توانی برای هر نوع کمکی روی من حساب کنی!"
2.آرام و با صراحت کامل با نوجوان صحبت کنید:
اگر چه شاید بسیار برافروخته و عصبانی باشید اما تمام تلاشتان را
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل 
گفت که مدتی است،درجامیزنم وتغییرمثبت و رو به رشدی در زندگی ام اتفاق نیافتاده ،میترسید که جادو کرده باشند...
به او اطمینان دادم که چیزی به عنوان دعا و جادو وجود ندارد
 آیه قرآن را برایش خواندم 
لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۗ وَإِذَآ أَر
خب امروزم شروع شد فعلا زبان کار کردمو کتاب خوندم الانم رو تختم خوابیدم منتظر که بابا بیاد نهار بخوریم. از گشنگی ضعف کردم و بداخلاق شدم. من گشنه میشم خیلی بد میشم و خیلی بده که اینجوریم خودم میدونم اما واقعا دست من نیست این روزا به هوای قرصاست فکر کنم روز دوبار دقیقا دلم  بد ضعف میره :/ یکی ظهر یکی عصر ساعت پنج :/ بعد هی زیاد تر میشه. بگذریم یه چیز دیگه اومدم بهت بگم. یه اتفاق بد واقعا افتاده که ناراحتم باید بکنه ولی نمیدونم چه رفتاری چه حسی باید د
نام فیلم: شاید فردایی نباشد – Kal Ho Naa Ho ژانر: کمدی، درام، عاشقانه کارگردان: Nikkhil Advani ستارگان: Preity Zinta, Shah Rukh Khan, Saif Ali Khan محصول کشور: هند سال انتشار: 2003 امتیاز: 8.0 از 10 مدت زمان: 3:07:33 خلاصه داستان: ننا (پریتی زینتا) که پدرش را سال‌ها پیش از دست داده به همراه مادر و مادر بزرگش در نیویورک زندگی می‌کند و به دلیل مشکلات موجود در خانه به دختری بداخلاق و بدبین تبدیل شده‌ است. با آمدن همسایه جدیدشان آمان (شاهرخ خان) که مردی شاد و سرزنده است زندگی این خانواده
رفتم پارک و از جاهایی که با هم قدم میزدیم رد شدم. رو نیمکت هایی که این سالها با هم میشستیم نشستم، دو نخ سیگار کشیدم بدون ترس از بوی سیگار گرفتن و بعد برگشتم خونه. با بابا کمی حرف زدم و اون حالا رفته حرم. چقدر دوسش دارم. چقدر آرامشش، اطمینان دادنش و حضورش توی این خونه رو دوس دارم. چقدر صبحا که پامیشم میرم بیمارستان و اون جلوی تلویزیون خوابش برده دلم میخواد بخزم زیر پتو کنارش مثل بچگی هام بخوابم. دیشب دو ساعت و نیم با هم فیلم دیدیم. دوسش دارم. چقدر
تصور کن یه شب نسبتا آروم تابستونی لب پنجره نشستی و تازه شروع کردی قسمت دوم «جنگ و صلح» تولستوی رو زیر نور چراغ مطالعه کوچیکت بخونی. نسیم نسبتا خنکی که گرمای روز و شلوغی هاش رو از یادت می‌بره.غرق در نوشته های تولستوی شدی که یهو صدای فریاد یه پسر بچه ده دوازده ساله تمرکزت رو به هم می‌زنه و نگاهت می‌چرخه سمت کوچه. ظاهرا خونه‌ی همسایه‌ی قدیممون، خونه‌ی خونواده‌ی ابراهیمیه. انگار مستأجرهای جدید آقای لرد که توی اتاق کوچیک گوشه حیاط زندگی می‌ک
خب اول از همه توضیح بدم چرا اسم این پست خوشگله یا goody goodyه. واس خاطر اینکه عبارت گودی‌گودی رو بارها شنیدم اشو توی سخنرانی‌هاش تکرار می‌کنه و خود کلمه یه آهنگ خاصی داره که هم خوش‌بیانه هم نمک‌ توشه هم شیطنت داره هم خودم از گفتنش خیلی حال می‌کنم. یک سری چیزا مثل گودی‌گودی هست که جایی شنیدم یا خوندم که ملکه ذهنم شده و ناخودآگاه می‌بینم دارم تکرارشون می‌کنم. یه مدت سعی می‌کردم جلوشونو بگیرم که از مهملات خوشم نیاد یا اگه میاد دیگه تکرارشون نک
بدون رعایت اخلاق و بدون رعایت احترام دیگران هیچ‌وقت نباید انتظار داشته باشیم که مورد احترام و پذیرش دیگران قرار بگیریم.البته ممکن است دیگران از روی بزرگواری و آگاهی ما را مورد احترام و عنایت خود قرار بدهند، ولی این مسأله که ما هم باید برای رسیدن به یک موقعیت اجتماعی خوب دقّت عمل داشته باشیم و احترام و شأن دیگران راحفظ کنیم تغییر پیدا نمی‌کند.از جمله کسانی که ما همیشه باید مراقبشان باشیم تا روابطمان حفظ شود نزدیکان و خانواده همسرمان است ک
دانلود دوبله فارسی انیمیشن باب اسفنجی خرچنگ برفی SpongeBob Yeti Krabs
باب اسفنجی خرچنگ برفی با لینک مستقیم و کیفیت 1080p & 720p

نام کارتون: باب اسفنجی: خرچنگ برفی | ژانر: انیمیشن، کمدی، ماجراجویی | محصول آمریکا
زبان: دوبله فارسی | زیرنویس فارسی: ندارد | مدت: 57 دقیقه | کیفیت: Full HD
فرمت: MKV | حجم: 900 مگابایت + 450 مگابایت | سازنده: نیکلودئون
خلاصه داستان:در این قسمت باب اسفنجی، آشپز سخت کوش آقای خرچنگ است که از هیچ کاری کوتاهی نمی کند، اما اختاپوس مدام از زیر کار شا
داشتم فکر می‌کردم خوبه بعضی وقتا برای همسرم نامه بنویسم! بعد به این فکر کردم که چیا میشه نوشت؟ آخه ماهایی که به لطف تکنولوژی دم به دم با هم در ارتباطیم و از همه‌ی اتفاقات خبر داریم چه چیزی برای نوشتن توی نامه داریم؟ بعد فکر کردم خب میشه از نامه برای زدن حرف‌هایی که ناگفته می‌مونه استفاده کرد. البته فراموش نشه که نامه نوشتن رو برای خودِ «نامه نوشتن» دوست دارم! فکر می‌کنم می‌تونه اتفاق قشنگی باشه. و بعد توی ذهنم شروع به نوشتن کردم. چیزهای زی
سردبیر اتاق بغلی، صدای زیری داشت که اگر مخاطب صحبت‌هاش نبودی، از شنیدنش اذیت می‌شدی. مدل ابروهاش جوری بود که انگار همیشه خدا نگرانه. با این قیافه و صدایی که گاهی تنش بالا می‌رفت، خداروشکر می‌کردم که زیر دستش کار نمی‌کنم. سردبیر خودمون رو با وجود بوی همیشه بد دهانش دوست داشتم. حداقل اینکه آروم بود و هر از گاهی که از بغل میزم رد می‌شد با خنده می‌گفت «چطوری خانوم فلانی؟» و قبل از اینکه جواب بدم، می‌رفت.سیستم عدالت و جزای دنیا برخلاف همیشه ا
خب روز از نو شروع شد و من انگار دوباره کم کم دارم میرم سمت سحر خیزی.البته امیدوارم. هرچند که هنوز مونده و برای منی که چهار صبح از خواب بیدار میشدم ساعت هفت خیلی زود حساب نمیشه. اما هرچی هست از ساعت ده یا دوازده بهتره و من خوشحالم که از اون وضعیت در بیامو از نو شروع کنم. 
امروز روز خوبی میشه چون من نمیخوام اجازه بدم خیلی مسائل روم تاثیر بذارن. نمیدونم از پسش برمیام یا نه اما به امتحانش می ارزه. 
دلم میخواد اون مائده ی بداخلاق بیحوصله رو یه جا حبسش
من از یه جهت داشتن هم خونه ای رو دوست دارم.
تا وقتی نخوام ازدواج کنم هم میخوام همچنان هم خونه ای داشته باشم.
هر هم خونه ای یه زندگی جدیده، یه دنیای جدیده.
هر بازه سنی ویژگی ها و پیچیدگی های خودشو داره.
یه هم خونه ای داشتم که هر روز صبح ساعت 6 از خواب بیدار میشد و تا هشت همینجوری صبحونه میپخت.
از هشت نا نه صبحونه میخورد.
و از نه تا ده ظرف و اینها رو میشست و...
بقیه هم خونه ایام از دستش اسایش نداشتن.
یه بار صبح وقتی داشتیم صحبت میکردیم توضیح داد که چرا ص
بلیطمون برای هجده مهر بود. هفده مهر مدرسه کلاس داشتم. روزهای قبلش نه برنامه من خالی بود و نه اون که هم رو ببینیم و خداحافظی کنیم. صبح هفدهم، قبل از مدرسه رفتیم کافه برای صبحونه. روزهای قبلش تا از یک نفر عصبانی میشدم، بداخلاق میشدم، غر میزدم به‌م می‌گفت: «می‌خوای بری پیش کسایی که مهربونی ویژگی بارزشونه. حواست بیشتر به خودت و رفتارت با آدم‌ها باشه این روزها». هیچی دیگه! حرفی نمی‌موند. میشدم یک دختر مهربون که از بعضی چیزها راحت می‌گذره...  
خ
بلیطمون برای هجده مهر بود. هفده مهر مدرسه کلاس داشتم. روزهای قبلش نه برنامه من خالی بود و نه اون که هم رو ببینیم و خداحافظی کنیم. صبح هفدهم، قبل از مدرسه رفتیم کافه برای صبحونه. روزهای قبلش تا از یک نفر عصبانی میشدم، بداخلاق میشدم، غر میزدم به‌م می‌گفت: «می‌خوای بری پیش کسایی که مهربونی ویژگی بارزشونه. حواست بیشتر به خودت و رفتارت با آدم‌ها باشه این روزها». هیچی دیگه! حرفی نمی‌موند. میشدم یک دختر مهربون که از بعضی چیزها راحت می‌گذره...  
خ
خب بزار بگم بهت امروز چجوری شد. رفتم صبح حموم مگه باندا کنده میشد هی خیس کن هی خیس کن تا بالاخره جدا شد. حالا نمیخوام جزئیاتو بگما. خلاصه بعدش بزور فرنی چپوندن بهم که سرما خوردم گلوم نرم شه :/ حالا منم حالم بد. بالاخره هفتو نیم راه افتادیم. چون زود رفته بودیم خلوت بود. دکتر دوباره دیدو. یه دکتر دیگه البته. گفت هرچی صالحی گفته همون کارو کنین. دکتره بداخلاق هست ولی کارشو همه میگن خوبه. امیدوارم منم عمل کنه :/ نمیدونم چجوری بگم نمیخوام بی انصافی کنم د
ماهی ها هم پرواز می کنند

نقد رمان ماهی ها هم پرواز می کنند : تحولی غیر ممکن اما عظیم در فضایی ده روزه
❗️❗️❗️❗️❗️❗️
نقد رمان ماهی ها هم پرواز می کنند : نوشته مریم بصیریداستان دختری به نام ماهی که برای درس خواندن به تهران آمده است و اصل و نسب خودش را کنار گذاشته، دانشجوی ارشد و موفق در کارش است.او
خانواده اش و فرهنگ و ارزش­هایشان را در شأن خودش نمی­ داند و زندگی دیگری
برای خودش رقم زده است که باعث شده در ظاهر شیک
سودو موناس میکربی است که در ریه این بیماران رشد کرده و متاسفانه مخرب ریه است معمولا بعد از سن ۴ الی ۵ سالگی اکثر بیماران به ان مبتلا می شوند بنابراین درمان ان ضروری است.
مقاله فارسی، لطفادانلود و سپس مطالعه فرمایید. مروری به زیست شناسی باکتری سودوموناس آئروژینوز 

درمان: سودو موناس در دو حالت نیاز به برخورد جدی دارد و لازم است بستری شود.1.اولین بار باشد که سودوموناس رشد کرده باشد مخصوصا اگر سن بیمار پایین است.2.دچار حمله حاد ریوی شده باشد که ا
-دخترخاله موردعلاقه ام و شوهرش دیشب اینجا بودند تا امروز صبح. خودش نمیداند که دخترخاله موردعلاقه من است.
 
-از صبح که بیدار شدم ذهنم درگیر مودم بود. روشنش که کردم اسمش عوض شده بود و هیچی بهش وصل نمیشد. زنگ زدم شاتل و خانومی که جواب داد به شدت بداخلاق و بی حوصله بود. گفت ریست شده و کابل LAN باید وصل کنی و فلان و بهمان. قبلش چند تا کار بهم گفت که انجام بدم؛ دقیقا کارهایی که خودم قبل از زنگ زدن به شاتل انجام داده بودم و نتیجه نگرفته بودم... بعد میومدم به
سودو موناس میکربی است که در ریه این بیماران رشد کرده و متاسفانه مخرب ریه است معمولا بعد از سن ۴ الی ۵ سالگی اکثر بیماران به ان مبتلا می شوند بنابراین درمان ان ضروری است.
مقاله فارسی، لطفادانلود و سپس مطالعه فرمایید. مروری به زیست شناسی باکتری سودوموناس آئروژینوز 

درمان: سودو موناس در دو حالت نیاز به برخورد جدی دارد و لازم است بستری شود.1.اولین بار باشد که سودوموناس رشد کرده باشد مخصوصا اگر سن بیمار پایین است.2.دچار حمله حاد ریوی شده باشد که ا
سلام جک عزیز
 
میدانم که مرا به یاد نداری، در آن سالهای دور، تو داخل جعبه جادو بودی و ما آن بیرون نشسته بودیم و شما را تماشا میکردیم.
 
در دورانی که هاچ مادرش را گم کرده بود، نِل بخاطر بدهی های پدربزرگ قماربازش متواری بود، کوزت در فقر دست و پا میزد، آن شرلی و جودی ابت با یتیمی و بینوایی خود ترد میشدند؛ تو و خانواده ات کلی هیجان به دنیای کودکانه ما تزریق میکردید. چقدر کیف میکردیم که با دستان خود اسباب و وسایل زندگی درست میکردید. حتی همه مان ع
دوران پی ام اس که میشه یکی از شدیدترین حس های توی من اینه که از همه چی و همه کس بدم میاد و متنفر میشم.
یه جورایی حالم به هم میخوره از همه ادمای دور و برم و یه کارایی میکنم که بعدش ادم منفور بعدی میشم خودم.
فی المثل کسی که الان دلم میخواد سر به تنش نباشه مدیر عوضی جانماز اب کشمه که فقط بلده زرزر کنه. هر دوش فقط بلدن زرزر کنن. اصلا اون سازمان لعنتی هیچی به جز شوآف نیس!!! 
ار الان غصه تموم شدن تعطیلات رو دارم که باید بازم برم سر کار. یه زمانی برا این که ک
دیروز که رفتیم مشاوره حرفای جالبی بهمون زد...توی حرفاش میتونستم اینجوری برداشت کنم که من اون ادمی نیستم که بتونم زن زندگی کسی باشم یا همسر کسی باشم...گفت زندگی مزخرف بچگیمون و مشکلات روانی و تربیتی و اجتماعی اون خونواده ای که توش بزرگ شدم باعث شده که من دربرابر همه اون چیزایی که توی گذشته تجربه کردم یه گارد بزرگ و سخت بگیرم...اولیش اینکه تمام مردهارو عامل تمام مشکلات دنیا و زندگی خودم بدونم و اصلا نخوام که از این دیوار دفاعی کوتاه بیام...واین و
خب امروز یه فیلم جالب واسه نقد دارم. یه فیلم کمدی که تقریبا داستان جدید و جالبی داره و پیشنهاد می کنم که حتما این فیلم رو تماشا کنید.
قبل از این که درباره اش صحبت کنم یه سری اطلاعات درباره ی سازندگان و بازیگران این فیلم بدم بهتون.
کارگردان: تینا گوردون
نویسندگان: تینا گوردون و تریسی اولیور
بازیگران: جاستین هارتلی، مارسالی مارتین، ایسا رئی، رجینا هال
 
 
داستان درباره ی یک خانوم بالغ ولی بسیار موفق هست که همه چیز توی زندگی داره و همه ی این ها رو
یه وقتی حلیم با گوشت بوقلمون بود و حاصلِ پختن تا له شدن و قوام اومدن گندم‌ها. یه وقتی کوبیده غذای اعیونی بود و با گوشت و دمبهء درجه یک، که هرجایی هم نبود. یه وقتی توت‌فرنگیا نه خیلی درشت بودن نه ریز، اما عین ادکلن‌های اصل، عطرشون تمام اتاقو می‌گرفت. وقتی همه‌چیز کم‌کم عوض شد، وقتب دیگه حلیم‌ها شدن با آرد و گوشتِ مرغ، وقتی خبر رسید کبابی‌ها زیاد شدن و گوشت‌ها گرون، و حالا دیگه گوشتِ خیلی چیزا رو می‌شه تو کوبیده پیدا کرد، وقتی توت‌فرنگیا
هیچ وقت این دورانو فراموش نمیکنم.این چند سال خیلی با خودم درگیر بودمو هستم.یه چیزایی فهمیدم، مثل اینکه نباید زیاد با خودم حرف بزنم، چون بعضی وقتا این درگیریای فکریم به جاهای باریک کشیده میشه.انقدر آشفته‌ام میکنم که روزها طول میکشه تا آروم بشم.واسه یه مغز اروم باید دست از زیاد فکر کردن بردارم.
تو این مدت که مدام در حال کشمکش بودم، وسطاش به نتایج فلسفیم میرسیدم که بعضی وقتا یادداشتشون میکردم. قسمت خوبش فقط این نتیجه هاست.وگرنه وقتی به خودت گی
۱. توی مطب جای نشستن نبود. دو پسربچه حدوداً ۱۰-۱۱ ساله گوشه‌ی اتاق انتظار سرپا بودن. من و مادر کنار هم نشسته‌بودیم. مادر بلند شد که بره از منشی چیزی بپرسه. همون لحظه هر دو پسر جای مادرم و صندلی کناریِ مادرم که تازه خالی شده‌بود رو گرفتن. اخم کردم و رو به پسرکِ قرمز پوش گفتم:"ببخشید اما جای مامانمه" پسرک رنگ به رنگ شد و زود ایستاد و با لبخند هولی گفت:"فکر کردم می‌خواد بره" و من همون لحظه گره‌ی ابروهام باز شد و چند ثانیه ماتِ رفتنش به گوشه‌ی دیوا
برنامه
 
گروه فرهنگ و اندیشه رادیو ایران تقدیم میکند.
 
***********************************************
 
به افق آفتاب
 
***********************************************
 
به نام ِ خدایی که بسیار رحیم ِ و آدم های ِ دل رحم و نرم خو رُ دوست داره
 
آدمهایی که دلهاشون هیچ وقت به سختی سنگ نیست.
 
*************************************************
 
با سلام و امید اوقاتی خیر ... برای ِ همه شما
 
در دقایقی نزدیک به اذان ظهر میهمان ِ شما هستیم
 
لطفا در این مهمونی آسمونی با ما همراه باشید.
 
*******************************************
 
این روز
  کاریزماتیک باشید
ذهن انسان ممکن است آنگونه که شما تصور می کنید منطقی کار نکند. با آگاهی از خصوصیات آن، می توانیم برای کار کردن با دیگران بهتر آماده شویم. این می تواند به راه های بهتری برای تغییر ذهنیت افراد بینجامد تا به اطلاعات مهم توجه کنند یا نظرشان درباره ی واکسیناسیون را تغییر دهند. بعضی از بهترین روش ها این ها هستند: یادآوری اینکه همه ی ما به وسیله ی جستجوی لذت و پاداش انگیزه می گیریم و دوست داریم احساس کنترل کردن داشته باشیم.
تالی شار
هشت اشتباهی که والدین در مورد تربیت کودک پیش دبستانی مرتکب می شوند. مدت زمان مطالعه 4 دقیقه
گاهی به نظر می رسد کودک پیش دبستان شما قابلیت ذاتی و خوبی برای از کوره در رفتن شما دارد.
و این روز خوبی است. اما نترسید، شما تنها نیستید.
کودکان می خواهند استقلال خود را داشته باشند.
اما آنها توجه نزدیک و عشق مراقبین را هم خواهان هستند.
تربیت کودک پیش دبستانی پیش از 6 سالگیبر اساس نظر متخصصین سنین خردسالی بخصوص سه تا پنج سالگی فعال ترین و در عین حال چالش ب
سودو موناس در دو حالت نیاز به برخورد جدی دارد و لازم است بستری شود.1.اولین بار باشد که سودوموناس رشد کرده باشد مخصوصا اگر سن بیمار پایین است.2.دچار حمله حاد ریوی شده باشد که این علائم. شامل افزایش سرفه افزایش خلط تغییر رنگ خلط تب کاهش اشتها کم حوصله و بداخلاق شدن بیمار کاهش اشتها.کاهش وزن و بدتر شدن نوار ریه نسبت به قبل میباشد.در مواقعی که بیمار سودوموناس دارد و نتوانسته ایم انرا ریشه کن کنیم و 2 مورد فوق نیز نداشته باشد نیازی به بستری و اقدام ش
بچه ها همین الان خبر رسید که دو روز میرم ویکتوریا!
 
لااااااااااااووووووووووووووووووووووووو یوووووووووووو آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآاالللللللللللللللللللل
 
ماها، یعنی ماها ادمایی که پیر درون رو نداریم و زندگی رو خیلی سخت نمیگیریم،
معمولا ادمهای بساز و صبوری هستیم
 
و ما شاید بگم تنها گروهی هستیم که این افراد متکبر و جدی رو تحمل میکنیم،
یعنی صبر میکنیم
صبوری میکنیم
ایزی گوئینگ هستیم
سخت نمیگیریم
 
ولی وقتی به یه جایی میرسیم که از توهین ه
4 نکته برای داشتن عکس کودک بهتر
در مقالات قبلی به این نکته اشاره کردیم که عکاسی کودک از چالش برانگیز ترین انواع عکاسی ها است .
اما میتوان گفت شغل پر هیجان و شیرینی است که خستگی در آن معنا ندارد و شما هر لحظه تجربه ی جدیدی به دست میاورید که این خیلی هیجان انگیز است .
در این مقاله 4 نکته ی  ساده برای شما مطرح می کنیم تا با استفاده از آن ها بتوانید عکس های زیبا تر و حرفه ای تری از کودکانتان بگیرید .
بیشتر بدانید: آتلیه کودک
1.هر روز از کودکان عکس کودک ب
این دقیقا منم وقتی بهم میگن ماها که کرونا نمیگیریم فقط اونایی که مشکل قلبی یا ریوی دارن میگیرن:/
بااااااااااااباااااااااااااااااا
منم هم مشکل ریوی دارم هم قلبی
خجالت بکشید دیگه.این چیزا با چشم دیدنی نیست که بخواین مراعات کسی رو بکنین یا نکنین اصلا نگید.استرس ندید اقا جان ندید.
این هیچی
اونایی که تاکید میکنید با افراد پیر کار داره ایا میدونستین اونا گوششون میشنوه کر نیستن دلشون میشکنه استرس میگیرن؟
حالا نیازی نیست بیاین تز بدین از مقالات
یکی از میلیون‌ها مواردی که در ایران جا نیفتاده فرهنگ کار کردن در محیط اداری‌ست. فرقی ندارد آموزش و پرورش باشد یا آزمایشگاه و مرکز تصویربرداری. کارمندان هر زمان که گشنه و خسته باشند میز خود را ترک می‌کنند و ارباب رجوع هم که قطعا آدم نیست و کار و زندگی ندارد! اگر پایش را به آن ساختمان گذاشته پس باید همچون فرزندی که پدرش دیکتاتور است و هر چند وقت یکبار بلند می‌گوید «تا وقتی که توی خونه‌ی من زندگی می‌کنی همینیه که هست! وقتی مستقل شدی هر غلطی د
هو الرئوف الرحیم
روز تولد فسقلک که مصادف بود با نیمه ی شعبان برای هردوتاشون تولد گرفتم. سه نوع غذا و دسر و کیک و تزئینات که خیلی وقت و انرژی برد.
در نهایت شب انقدر خسته بودم که حتی چیدمان میز هم نتونستم انجام بدم. خیلی خوب نشد عکسها.
از رضوان بگم که عاشق کادوی ریحانه و من شده بود. من بهش سرویس پیک نیک داده بودم ریحانه چرخ خیاطی کوچولو. تا پاسی از شب در حال بازی کردن بود.
تولد تموم شد و من اصلا برای رضوان راضی نبودم. تولد هر کس یک روز و یک ساعت مشخصی
چندتا "حمید" درونم زندگی میکنه.
یک "حمید" شاد و پر انرژی که میتونه کل خیابونای شهر رو متر کنه و از ثانیه ثانیه زندگیش لذت ببره.
یک "حمید" بگو بخند و با روابط اجتماعی بالا که سریع میتونه با آدم های غریبه و بعضا آشنا سریع گرم بگیره و مورد اعتمادشون واقع شه.
یک "حمید" بداخلاق که اصلا حوصله حرف زدن با هیچکی رو نداره.چه برسه ارتباط برقرار کردن.
یک "حمید" کم رو و خجالتی با توانایی ارتباط برقرار کردن ضعیف.
یک "حمید" ناراحت و غمگین که سخت ترین کار دنیا براش خ
 
شاید اگر سال 62 کلاس اولی نحیف دبستان شهید کوهی محله شیخداد نبودم فکر میکردم محسن چاووشی و حسین صفا دیگر شورش را درآورده اند در ریش ریش کردن عواطف ما! از سر تا پایش درد می‌کرد دبستان ما؛ از آبخوری سیمانی و حیاط آسفالت خسته اش تا پیشانیش که اسم اولین شهید محله رویش حک شده بود و با همه بچگیم می‌فهمیدم چه جوان رعنایی بود؛ آخ که رفتنش چه داغی گذاشت به دل محله!
چنگالهای خونی جنگ بود و جامعه‌ای گیج و لگدخورده که حال خوشی نداشت!
همه اینها و پیشی
قسمت اول را بخوان قسمت 29
به طرفش آمد و همان طور ایستاده گفت: چی شد؟ چرا افتادی؟
گلشیفته با لب های جمع شده و در حالی که از درد صورتش جمع شده بود گفت: حواسم نبود.
- خب مگه کوری؟ حواست رو جمع کن.
از لحن تند و طلبکارش حرصش گرفت: تقصیر توئه که تند تند راه میری. مثلا می خوای منو ببری ها.
اخم های اردلان درهم شد: چه پررویی تو بچه! یه چی هم طلبکار شدیم انگار! باید ناز تو یه الف بچه هم بکشم!
با دیدن صورت جمع شده از درد گلشیفته سعی کرد کمی لحنش را ملایم کند: خیلی
بیست و سه ساله بود و پوستی تیره، موهایی تُنُک و لب هایی قیطونی داشت. بارزترین مشخصه صورتش هم بینی عقابی و نسبتا بزرگش بود. اهل کتاب اغلب او را یادآوری شخصیت نه چندان محبوب یکی از قصه های صادق هدایت، آبجی خانوم، می دانستند.
کم حرف و گوشه گیر بود و با دیگران نمی جوشید. زمان ناهار روی نیمکت رنگ و رو رفته ی ته حیاط چهارزانو می نشست و برادران کارمازوف می خواند.
یاسر صبح یکی از روزهای اردیبهشت چشمش به آبجی خانوم افتاد. داشت سر به سر یکی از دخترها می گ
وبلاگمو همیشه خیلی دوست داشتم.شاید گاهی ننوشتم اما میدونستم نمیتونم ازش دور بمونم.فضاشو دوست داشتم.خیلی وقتا بهم کمک کرده.خیلی جاهایی که روح و روانم بهم ریخته بود یکم نوشتم و آروم شدم.به خاطر همین شاید خیلی از پستایی که نوشتم برای آروم کردن ذهنم بوده.خیلی جاها کامنتا رو بستم چون دوست نداشتم قضاوت بشم.
شاید به همین خاطر باشه که منِ واقعی با چیزی که مینویسم متفاوته.اگه اومدم و گفتم مامانم حرصمو‌ دراورده و فلان حرفا رو بهش گفتم اینجور به نظر ر

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها